کد مطلب:314494 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

عظمت زائر کربلا
مصنف كتاب سرور المؤمنین می نویسد:

برادر من، شیخ جعفر بیان كرد كه یك بار همراه با یك سید از كربلا به نجف به قصد زیارت می رفتیم. در بین راه به یك منزل عالی شأن نظرم افتاد كه دارای درخت های فراوان و سبز و باغ عظیم الشأن بود.

من در فكر افتادم كه چندین بار از این راه آمده ام، ولی منزل به این عظمت و زیبایی را ندیده ام. كه دارای این چنین باغ و درخت هایی باشد. من در این فكر بودم و با سیدی كه همسفرم بود مشغول صحبت بودم كه شخصی بزرگوار و نورانی روبه روی ما



[ صفحه 453]



آمد و گفت: این منزل مال ماست، لطفا امروز میهمان ما باشید.

ما همراه با آن بزرگ داخل منزل شدیم. آه آن چه خانه ای بود، نمونه جنت بود. همه ی اسباب آسایش و استراحت آن جا فراهم بود. در این خانه چه نعمت هایی بوده، قبل از این ندیده بودم و حتی گوشم نشنیده بود. سبحان الله! بالای درختان پرند گان نغمه سرایی می كردند، نهرها جاری بود، درخت ها با بار ثمرها سرافكن بودند. دماغم با بو معطر بود. داشتیم این عظیم الشأن منزل را تماشا می كردیم كه اتاقی در گوشه ی باغ از توصیفش قاصر است. در این اتاق مرد بزرگواری نشسته و از چهره اش عظمت عیان بود. سیمایش بسیار نورانی، هیبت و وقارش بی نظیر بود.

مرد كه در آن اتاق مسند نشین بود به سیدی كه همسفرم بود كه من اصلا با او آشنایی نداشتم ولی به خاطر همسفر بودنش مأیوس شده بودم، فرمود كه این شیخ را كه روضه خوان سیدالشهداست به فلان اتاق ببرید و به او آب سرد و طعام خوش مزه ای بدهید و هر چیزی كه احتیاج داشته باشد به او بدهید. سید مرا جایی برد و انواع و اقسام غذاها وجود داشت. من خوب سیراب شدم. بعد از صرف غذا، سید دم در برای خداحافظی من آمد. وقتی كه می خواست خداحافظی كند به ایشان گفتم: سید، سوگند به این شخصیت والا مقام كه آن جا مسندنشین است، به من بگو این اتاق كیست و نام این مكان چیست؟ ایشان در جواب فرمود:

اسم این مكان وادی مقدس است و آن آقا كه مسندنشین بوده نامش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است. در این مكان مقدس عده ای از زائران مخلص سیدالشهدا جمع می شوند و از این جا برای زیارت امام حسین علیه السلام می روند.

كرب و بلا حلقه ی ذكر خداست



كرب و بلا حلقه ی ذكر خداست

حق حق عشاق به شوق بلاست



یك طرف از خیل حرامی سپاه

سوی دگر شعشعه ی مهر و ماه



دشت و عطش، آتش و خون باهمند

شعله و خورشید به هم محرمند



حضرت عباس، علیه السلام

بسته كمر پیش امام همام



[ صفحه 454]



كای به فدای تو، شهادت بده

جام بلاغت به ارادت بده



گاه بلوغ است خدا را بریز

از خم اخلاص، صفا را بریز



باده مخواه این همه خالی مرا

هست به می همت عالی مرا



تشنه ی آبم؟ نه؛ خدا شاهد است

تشنه ی مرگم، و بلا شاهد است



هرچه بلا هست به جانم بریز

تا بشوم در طلبت ریز ریز



دست و دل و دیده فدای تو باد

این همه از بهر رضای تو باد



گر تو نباشی همه عالم مباد

سایه ات از اهل ولا كم مباد



گفت حسین بن علی با نگاه

سر پس پرده و اسرار راه



«ای تو علمدار سپاه حسین

ماه بنی هاشم و ماه حسین



وی قمر لشكر هفتاد و دو

تاج سر لشكر هفتاد و دو



می روی و می رود از دل قرار

می روی و مانده زمین ذوالفقار



می شكند پشت حسینت ولی

می شود اسرار علی منجلی»



بعد سخن ها كه بدین سان گذشت

حضرت عباس هم از جان گذشت



شد دگر از دست، توان و شكیب

نصر من الله و فتح قریب



معركه ماند و علمی بی سوار

ناله و فریاد و غمی بی شمار



آب كه از مشك اباالفضل ریخت

آینه از اشك اباالفضل ریخت



آینه ها جلوه ساقی شدند

هر چه شكستند ایاغی شدند



گشت عدو باعث تكثیر نور

كرد خدا باز به نوعی ظهور



دشت، پر از حضرت عباس شد

كرب بلا مزرعه ی یاس شد



عطر شهادت همه جا را گرفت

دست خدا دست خدا را گرفت



شد ز كفم باز توان و شكیب

نصر من الله و فتح قریب [1] .



[ صفحه 455]




[1] قطعه اي از شعر بلند عاشورايي امير عاملي.